رمان جونگ کوک{ زندگی دوباره } پارت ۳۵
× تو راه هیچ کدومون حرف نزدیم سکوت سنگینی بود ولی من از این سکوت خوشم نمیومد پس شروع کردم به حرف زدن
× چطور دلت اومد منو بکشی
_ ات شروع نکن
× نه جوابم رو بده یعنی اون همه دوستت دارم عاشقتم همش دروغ بود اشغال
_............
× یک حرفی بزن میفهمی من چی کشیدم چی شد فهمیدی پدر مادرت رو کی کشت ارههههه
_...............
× پس نفهمیدی اره اگه آقای چانگ نجاتم نمی داد بیشور کثافت اینجا نبودم( فیکه ببخشید )
_ خفه شو ات ( داد)
× نمی خوامممممم ( داد) تو بچم رو ازم گرفتی
_ بچه تو بچه منم بوده( عربده)
× هیچ وقت اون ات قدیم نمیشم جئون جونگ کوک هیچ وقتتتتتت
_با هر حرفش قلبم بد تر میشکست خیلی سختی کشید ولی منم سختی کشیدم شاید از اون بدتر پا رو پدال گاز گذاشتم و تا آخر فشار دادم میتونستم ترس رو تو چشمای ات ببینم ولی از هرچی فکر کنید سریع تر میرفتم
ویو داخل عمارت :
_ برو اتاقت
× من خونه دارم
_ گفتم شروع نکن( عربده خیلی زیاد)
× با... باش
_ حالا هم برو سریع باش
× کجاس
_ ندیمه بیا
٪ بله ارباب
× سو .. سوهی
٪ بله خانم سوهی هستم
× سوهی تو...
_ ساکت از این به بعد سوهی خدمتکار شخصی تو هست اگه سوهی از دستورات ات پی روی نکنی میکشمت
٪ چشم ارباب
_ گمشو
٪ چشم خانم از این طرف
× گمشو
_ ( پوزخند )
× سوهی ازش بدم میاد اون کسی بود که من باعث شد بچم رو از دستت بدم تمام زندگیم رو از دستت دادم من آدم مهربونیم ولی کسی رو خط قرمزم راه شم بعد میبینه رسیدیم به ات که سوهی درشو باز کرد
× اتاق اربابت کو
٪ اینجا( اشاره به جلو )
× خیلخب گمشو
٪ چشم
× بیا اینجا
٪ بلخ خانم
× ( آرم آنقدر آروم نه ها میزنه تو گوش سوهی)
٪ خان...
× خفه شو من خانم این خونم حالا از جلو چشمام گمشو
٪ چشم
٪ دختره هرزه فکر کردی میزارم همین جوری در بری پدر بزرگم وقتی فهمید نمی تونم بچه بیارم منو داد به کوک تا خدمتکارش بشم لعنتی من باید ات رو بکشمش که میزنی تو گوش من.
× به سمت تخت رفتم بدون عوض کردن لباسام خوابیدم
× فقدر یک خواب میچسبه
سیاهییی
ادامه دارد🌠🥺
داریم به اخرای رمان نزدیک میشیم میدونم اگه مدارس باز شه سخته رمان بنویسم پس میخوام واسه شما هم که شده تا روز آخر بنویسم ممنون از حمایتت هاتون تنکیو بای بای 💟🥺
× چطور دلت اومد منو بکشی
_ ات شروع نکن
× نه جوابم رو بده یعنی اون همه دوستت دارم عاشقتم همش دروغ بود اشغال
_............
× یک حرفی بزن میفهمی من چی کشیدم چی شد فهمیدی پدر مادرت رو کی کشت ارههههه
_...............
× پس نفهمیدی اره اگه آقای چانگ نجاتم نمی داد بیشور کثافت اینجا نبودم( فیکه ببخشید )
_ خفه شو ات ( داد)
× نمی خوامممممم ( داد) تو بچم رو ازم گرفتی
_ بچه تو بچه منم بوده( عربده)
× هیچ وقت اون ات قدیم نمیشم جئون جونگ کوک هیچ وقتتتتتت
_با هر حرفش قلبم بد تر میشکست خیلی سختی کشید ولی منم سختی کشیدم شاید از اون بدتر پا رو پدال گاز گذاشتم و تا آخر فشار دادم میتونستم ترس رو تو چشمای ات ببینم ولی از هرچی فکر کنید سریع تر میرفتم
ویو داخل عمارت :
_ برو اتاقت
× من خونه دارم
_ گفتم شروع نکن( عربده خیلی زیاد)
× با... باش
_ حالا هم برو سریع باش
× کجاس
_ ندیمه بیا
٪ بله ارباب
× سو .. سوهی
٪ بله خانم سوهی هستم
× سوهی تو...
_ ساکت از این به بعد سوهی خدمتکار شخصی تو هست اگه سوهی از دستورات ات پی روی نکنی میکشمت
٪ چشم ارباب
_ گمشو
٪ چشم خانم از این طرف
× گمشو
_ ( پوزخند )
× سوهی ازش بدم میاد اون کسی بود که من باعث شد بچم رو از دستت بدم تمام زندگیم رو از دستت دادم من آدم مهربونیم ولی کسی رو خط قرمزم راه شم بعد میبینه رسیدیم به ات که سوهی درشو باز کرد
× اتاق اربابت کو
٪ اینجا( اشاره به جلو )
× خیلخب گمشو
٪ چشم
× بیا اینجا
٪ بلخ خانم
× ( آرم آنقدر آروم نه ها میزنه تو گوش سوهی)
٪ خان...
× خفه شو من خانم این خونم حالا از جلو چشمام گمشو
٪ چشم
٪ دختره هرزه فکر کردی میزارم همین جوری در بری پدر بزرگم وقتی فهمید نمی تونم بچه بیارم منو داد به کوک تا خدمتکارش بشم لعنتی من باید ات رو بکشمش که میزنی تو گوش من.
× به سمت تخت رفتم بدون عوض کردن لباسام خوابیدم
× فقدر یک خواب میچسبه
سیاهییی
ادامه دارد🌠🥺
داریم به اخرای رمان نزدیک میشیم میدونم اگه مدارس باز شه سخته رمان بنویسم پس میخوام واسه شما هم که شده تا روز آخر بنویسم ممنون از حمایتت هاتون تنکیو بای بای 💟🥺
- ۱۰.۵k
- ۲۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط